زندگی نامه بسیجی شهید قربانعلی کاویانی
من به توفیق خدا ، ره به خدا یافته ام
فانی ازخود شده و ملک بقا یافته ام
در شفا خانه ی روح القدس از دست مسیح
خورده ام شربت شافی و ، شفا یافته ام
خاطر ازمنحت اغیار و دل از رنج خلاص
رستگار آمده از درد و ، دوا یافته ام
« شهدا کسانی اند که هنر از خود بریدن و به خدا پیوستن را به منصه ی ظهور گذاشتند و از آغاز تا فرجام راه را با گام بلند شهادت در نوردید ند »
شهید قربانعلی کاویانی در سال 1348 در روستای گوهر کلای کلاردشت و در خانواده مذهبی و متعهد متولد گردید . کوچکترین فرزند خانواده بود . تحصیلات خود را تا مقطع اول متوسطه در زادگا هش و روستای همجوار پردنگون ادامه داد. به علت مشکلا ت مالی خانواده و نبود زمینه مناسب و امکانا ت ، تحصیل را رها کرده و به کار آزاد در جهت تامین معاش خانواده پرداخت . ولی دغدغه کار و تلاش این باعث نشد که از وظیفه و تکلیف دینی و شرعی خود غافل بماند . جنگ تحمیلی و نیاز شدید به نیروهای تازه نفس و رزمنده و انقلابی ، شهید را متقاعد ساخت که با عشق و شوری بی مانند نخستین حضور پر افتخار خویش در عرصه نبرد علیه باطل و جهاد اسلامی را در نوزدهم بهمن ماه سال 1364 به مدت 3 ماه تجربه کند و درسال مذکور دو بار دیگر این تجربه شیرین و مقدس را تکرار کرد و نزدیک به یک سال را دلاورانه و با رشادت در خدمت نیروهای اسلام و خطوط مقدم جبهه های نبرد نیروهای اسلام با کفر صدامی سپری کرد تا این که به آرزوی دیرینه خود که شهادت در راه خدا بود رسید و سرانجام در سیزدهم آذر ماه سال 1365 در منطقه عملیاتی جنوب کشور و جزیره فاو به درجه رفیع شهادن نایل آمد .
پیکر مطهر و پاک شهید بزگوار در تاریخ بیست و دوم آذر ماه 1365 در میان بدرقه پرشور و تاریخی امت شهید پرور و قهرمان منطقه با شکوه تمام تشیع و سپس در گلزار عمومی و شهدای امامزاده خلیل مرزن آباد چالوس به آغوش خاک وطن سپرده شد.
ویژگی اخلاقی و مذهبی شهید
برادر بزگوار شهید در تبین صفات ممتاز برادر دلاورش چنین می گوید :
«جوانی خوش خلق ، زیرک ،خوش ذوق ، و مخلص بود . و از جاذبه و محبوبیت خاصی نزد خانواده و فامیل برخوردار بود . عشق و شوری الهی به شرکت در جهاد مقدس و حضور در راه مقدس و سرخ شهیدان داشت . یادم می آید یک روز سر زمین کشاورزی گندم بودیم به اتفاق خانواده که دید یم ماشینی آمده تا رزمندگان داوطلب را برای اعزام ببرد ، ایشان بلافاصله داسی که داشت رها کرد و سوار ماشین تویوتای سپاه شد و رفت .»
خواهر محترم شهید نیز در وصف برادر شهیدش چنین می گوید : « بسیار با ادب ، متدین ، متواضع ، خوش برخورد ، و ساده و گشاده رو بودند و به حفظ و رعایت حجاب فوق العاده حساس بودند ، برای ادای نماز همیشه به مسجد محل می رفتند . »
ایشان عاشق حضور در جبهه بودند و این حضور را لبیک گویی به ندای « هل من ناصر ینصرنی » حسین زمان خود می دانست . و به خاطر عشق به کربلای حسین (ع) از رفتن به آن جا دست بردار نبود . او می خواست از سفره ی پر نعمت الهی برای خود لقمه ای بردارد .